close
آخرین مطالب
  • هاست وردپرس تحویل آنی
  • خانمی که قصد ورود به فروشگاه را داشت، کمی مکث کرد و نگاهی به پسرک که محو تماشا بود انداخت و بعد رفت داخل فروشگاه. چند دقیقه بعد، در حالی‌که یک جفت کفش در دستانش...
    مطالب پر بازدید
    مطالب تصادفی
    تمنا
    خانواده چت|⚽️❣️|اوا چت

    خانمی که قصد ورود به فروشگاه را داشت، کمی مکث کرد و نگاهی به پسرک که محو تماشا بود انداخت و بعد رفت داخل فروشگاه. چند دقیقه بعد، در حالی‌که یک جفت کفش در دستانش بود بیرون آمد....
    - آهای، آقا پسر!

    پسرک برگشت و به سمت خانم رفت. چشمانش برق می‌زد وقتی آن خانم، کفش‌ها را به ‌او داد.پسرک با چشم‌های خوشحالش و با صدای لرزان پرسید:

    - شما خدا هستید؟

    - نه پسرم، من تنها یکی از بندگان خدا هستم!

    - آها، می‌دانستم که با خدا نسبتی دارید



    مشاهده پست مشابه : نرم افزار ویراستاری بصوت تبدیل و فیلتر کردن متن ها
    تعداد بازدید از این مطلب: 265
    • 1
    • 2
    • 3
    • 4
    • 5
    |
    امتیاز مطلب : 5
    |
    تعداد امتیازدهندگان : 1
    |
    مجموع امتیاز : 5




    می توانید دیدگاه خود را بنویسید



    تعداد صفحات : 3


    x
    با سلام آدرس چت روم عوض شده است براي ورود روي عکس زير لطفاکليک کنيد

    خانواده چت|نونوچت|نونو چت

    با تشکر مديريت خانواده چت