close
آخرین مطالب
  • تبلیغ شما در اینجا
  • طراحی سایت شخصی
  • طراحی سایت فروشگاهی
  • طراحی سیستم وبلاگدهی
  • سیستم سایت ساز اسلام بلاگ
  • مگا برد - پلتفرم خرید اینترنتی قطعات موبایل مگابرد
  • تحلیل و نمودار سازی فرم های پلاگین گرویتی وردپرس
  • اولین تولید کننده پلاگین های مارکتینگ و سئو کاملا ایرانی
  • اولین پلاگین دیجیتال مارکتینگ وردپرسی
  • خانواده چت|⚽️|اوا چت|اواچت|بهترین سایت ایرانی برای شما دوستان عزیزو لذیذ
    مطالب پر بازدید
    مطالب تصادفی
    وصال تو

    دل در سرای وصل تو یک گام درنهاد
    برداشت گام دیگر و بر آستان فتاد

    مقایسە و مزیت های لپ تاپ Lenovo Ideapad با برند های دیگر
    تعداد بازدید از این مطلب: 19
    |
    امتیاز مطلب : 5
    |
    تعداد امتیازدهندگان : 1
    |
    مجموع امتیاز : 5


    کاش

    مردی همسر و سه فرزندش را ترک کرد و در پی روزی خود و خانواده اش راهی سرزمینی دور شد... فرزندانش او را از صمیم قلب دوست داشتند و به او احترام می گذاشتند.
    مدتی بعد ، پدر نامه ی اولش را به آن ها فرستاد. بچه ها آن را باز نکردند تا آنچه در آن بود بخوانند ، بلکه یکی یکی آن را در دست گرفته و بوسیدند و گفتند : این نامه از طرف عزیزترین کس ماست.
    سپس بدون این که پاکت را باز کنند ، آن را در کیسه‌ی مخملی قرار دادند ... هر چند وقت یکبار نامه را از کیسه درآورده و غبار رویش را پاک کرده و دوباره در کیسه می‌گذاشتند... و با هر نامه ای که پدرشان می فرستاد همین کار را می کردند.
    سال ها گذشت. پدر بازگشت، ولی به جز یکی از پسرانش کسی باقی نمانده بود، از او پرسید : مادرت کجاست ؟ پسر گفت : سخت بیمار شد و چون پولی برای درمانش نداشتیم، حالش وخیم تر شد و مرد.
    پدر گفت : چرا ؟ مگر نامه ی اولم را باز نکردید ؟ برایتان در پاکت نامه پول زیادی فرستاده بودم! پسر گفت : نه . پدر پرسید : برادرت کجاست ؟ پسر گفت : بعد از فوت مادر کسی نبود که او را نصیحت کند ، او هم با دوستان ناباب آشنا شد و با آنان رفت .
    پدر تعجب کرد و گفت : چرا؟ مگر نامه ای را که در آن از او خواستم از دوستان ناباب دوری گزیند ، نخواندید؟ پسر گفت :نه ... مرد گفت : خواهرت کجاست ؟ پسر گفت : با همان پسری که مدت ها خواستگارش بود ازدواج کرد الآن هم در زندگی با او بدبخت است. پدر با تأثر گفت : او هم نامه‌ی من را نخواند که در آن نوشته بودم این پسر آبرودار و خوش نامی نیست و من با این ازدواج مخالفم ؟ پسر گفت : نه ...
    به حال آن خانواده فکر کردم و این که چگونه از هم پاشید ، سپس چشمم به قرآن روی طاقچه افتاد که در قوطی مخملی زیبایی قرار داشت. وای بر من ...! رفتار من با كلام الله مثل رفتار آن بچه ها با نامه های پدرشان است! من هم قرآن را می‌بندم و در کتابخانه ام می گذارم و آن را نمی خوانم و از آنچه در اوست ، سودی نمی برم، در حالی که تمام آن روش زندگی من است
    .
    .
    .
    ای کاش فکر می کردیم

    مقایسە و مزیت های لپ تاپ Lenovo Ideapad با برند های دیگر
    تعداد بازدید از این مطلب: 16
    |
    امتیاز مطلب : 5
    |
    تعداد امتیازدهندگان : 1
    |
    مجموع امتیاز : 5


    پل

    این پل که در نزدیکی دامبارتون در اسکاتلند قرار دارد، بیش از پنجاه گزارش از دویدن ناگهانی سگ‌ها و پریدنشان از روی پل داشته که باعث مرگ همگی آنها شده است. صدها سگ دیگر هم بدون دلیل از روی این پل پریده‌اند اما از این اتفاق جان سالم به در برده‌اند. به همین دلیل به این پل «پل خودکشی سگ‌ها» نیز می‌گویند. شاید تعجب‌آور نباشد که تعدادی از شایعات در مورد فعالیت‌های ماوراء الطبیعه در این منطقه نسل به نسل و سینه به سینه منتشر می‌شود

    مقایسە و مزیت های لپ تاپ Lenovo Ideapad با برند های دیگر
    تعداد بازدید از این مطلب: 16
    |
    امتیاز مطلب : 5
    |
    تعداد امتیازدهندگان : 1
    |
    مجموع امتیاز : 5


    ترس

    در روزگاران قدیم دو همسایه بودند که مرتب با هم دعوا و درگیری داشتند. یک روز با هم قرار گذاشتند که هر کدام دارویی درست کند و به دیگری بدهد تا یکی بمیرد و دیگری که می‌ماند حداقل در آسایش زندگی کند!

    برای همین سکه‌ای به هوا انداختند و شیر و خط کردند که کدام یکی اول سم را بخورد. قرعه به نام همسایه دوم افتاد. بنابراین همسایه اول به بازار رفت و از عطاری قوی‌ترین سمی که داشت را خرید و به همسایه‌اش داد تا بخورد. همسایه دوم سم را سرکشید و به خانه‌اش رفت. قبلا به خدمتکارانش گفته بود حوض را برایش از آب گرم پر کنند و یک ظرف دوغ پر نمک هم آماده بگذارند کنار حوض.

    او همینکه به خانه رسید، ظرف بزرگ دوغ را سر کشید و وارد حوض شد. قدری دست و پا زد و شنا کرد و هر چه خورده بود را بازگرداند و بعد از آنکه معده‌اش تخلیه و تمیز شد، به اتاق رفت و تخت خوابید. صبح روز بعد سالم بیدار شد و به سراغ همسایه‌اش رفت و گفت: من جان سالم به در بردم، حالا نوبت من است که سمی بسازم و طبق قرار تو آن را بخوری.

    او به بازار رفت و نمد بزرگی خرید و به خانه برد. خدمتکارانش را هم صدا کرد و به آنها گفت که از حالا فقط کارتان این است که از صبح تا غروب این نمد را با چوب بکوبید!

    همسایه اول هر روز می‌شنید که مرد همسایه که در تدارک تهیه سم است!!! از صبح تا شب مواد سم را می‌کوبد. با هر ضربه و هر صدا که می‌شنید نگرانی و ترسش بیشتر می‌شد و پیش خودش به سم مهلکی که داشتند برایش تهیه می‌کردند فکر می‌کرد!

    کم کم نگرانی و ترس همه‌ی وجودش را گرفت و آسایشی برایش نماند. شب‌ها ترس، خواب از چشمانش ربوده بود و روزها با هر صدایی که از خانه‌ی همسایه می‌شنید دلهره‌اش بیشتر می‌شد و تشویش همه وجودش را می‌گرفت. هر چوبی که بر نمد کوبیده می‌شد برای او ضربه‌ای بود که در نظرش سم را مهلک‌تر می‌کرد.

    روز سوم خبر رسید که او مرده است. او پیش از اینکه سمی بخورد، از ترس مرده بود

    مقایسە و مزیت های لپ تاپ Lenovo Ideapad با برند های دیگر
    تعداد بازدید از این مطلب: 22
    |
    امتیاز مطلب : 5
    |
    تعداد امتیازدهندگان : 1
    |
    مجموع امتیاز : 5


    گاو باسواد

    ﯾﻪ بار ﺗﻮ ﺟﺎﺩﻩ ﺷﻤﺎﻝ ﺩﺍﺷﺘﻢ ﻣﯿﺮﻓﺘﻢ ؛ ﯾﻪ ﺩﻓﻪ ﯾﻪ ﮔﺎﻭ ﭘﺮﯾﺪ ﻭﺳﻂ
    ﺟﺎﺩﻩ ﻣﻨﻢ ﻣﺤﮑﻢ ﺯﺩﻡ ﺭﻭ ﺗﺮﻣﺰ ﻭ ﺧﯿﻠﯽ ﺷﺎﮐﯽ ﺷﺪﻡ
    ﺷﺮﻭﻉ ﮐﺮﺩﻡ ﺑﻪ ﺑﻮﻕ ﺯﺩﻥ ؛ ﺩﯾﺪﻡ ﻫﻤﯿﻨﺠﻮﺭﯼ ﻭﺍﯾﺴﺎﺩﻩ ﻭﺳﻂ ﺟﺎﺩﻩ
    ﻋﯿﻦ ﺑﺰ ﺩﺍﺭﻩ ﻣﻨﻮ ﻧﯿﮕﺎ ﻣﯿﮑﻨﻪ ؛ ﯾﻌﻨﯽ ﺩﺭﮔﯿﺮ ﺟﺬﺑﺶ ﺷﺪﻩ ﺑﻮﺩﻡ
    ﺍﻭﻣﺪﻡ ﭘﯿﺎﺩﻩ ﺷﻢ ﺩﯾﺪﻡ ﮔﺎﻭﻩ ﯾﻪ ﻧﮕﺎ ﺑﻪ ﻣﻦ ﮐﺮﺩ، ﯾﻪ ﻧﮕﺎ ﺑﻪ ﺗﺎﺑﻠﻮﯼ
    ﻣﺤﻞ ﻋﺒﻮﺭ ﺣﯿﻮﺍﻧﺎﺕ ؛ ﺑﻌﺪ ﯾﻪ ﺳﺮﯼ ﺑﻪ ﻧﺸﻮﻧﻪ ﺍﻓﺴﻮﺱ ﺗﮑﻮﻥ ﺩﺍﺩ ﻭ
    ﺭﻓﺖ :»

    قیمت تور کیش 4شب و 5 روز علی بابا
    تعداد بازدید از این مطلب: 44
    |
    امتیاز مطلب : 5
    |
    تعداد امتیازدهندگان : 1
    |
    مجموع امتیاز : 5


    کاشف

    -واقعا شانس آوردیم همه بیماریها رو خارجی ها کشف میکنن

    و اسم خودشونو میذارن روش وگرنه مثلا بجای پارکینسون

    باید میگفتیم مرض کامبیز یا درد حاج مرتضی وبرادران

    تور کیش علی بابا
    تعداد بازدید از این مطلب: 48
    |
    امتیاز مطلب : 5
    |
    تعداد امتیازدهندگان : 1
    |
    مجموع امتیاز : 5


    اواخروس

    هنگام سحر، خروسی بالای درخت شروع به خواندن کرد و روباهی که از آن حوالی می گذشت به او نزدیک شد.

    روباه گفت: تو که به این خوبی اذان می گویی، بیا پایین ب هم به جماعت نماز بخوانیم.
    خروس گفت: من فقط مؤذن هستم و پیشنماز پای درخت خوابیده و به شیری که آنجا خوابیده بود، اشاره کرد.

    شیر به غرش آمد و روباه پا به فرار گذاشت.

    خروس گفت مگر نمی خواستی نماز بخوانیم؟ پس کجا می روی؟
    روباه پاسخ داد: می روم تجدید وضو می کنم و برمی گردم!

    آموزش دیجیتال مارکتینگ ببینید
    تعداد بازدید از این مطلب: 50
    |
    امتیاز مطلب : 5
    |
    تعداد امتیازدهندگان : 1
    |
    مجموع امتیاز : 5


    محبت



    محبت به نامرد کردم بسي...

    محبت نشايد بهر ناکسي...

    تهيدستي و بيکسي درد نيست...

    که دردي چو ديدار نامرد نيست.

    یادگیری بازاریابی دیجیتال در سال ۲۰۲۲
    تعداد بازدید از این مطلب: 71
    برچسب‌ها: شاهین چت ,
    |
    امتیاز مطلب : 5
    |
    تعداد امتیازدهندگان : 1
    |
    مجموع امتیاز : 5




    تعداد صفحات : -1


    x
    با سلام آدرس چت روم عوض شده است براي ورود روي عکس زير لطفا کليک کنيد

    خانواده چت|نونوچت|نونو چت

    با تشکر مديريت خانواده چت