
![]()
مردی همسر و سه فرزندش را ترک کرد و در پی روزی خود و خانواده اش راهی سرزمینی دور شد... فرزندانش او را از صمیم قلب دوست داشتند و به او احترام می گذاشتند. تعداد بازدید از این مطلب: 16
منتشر شده در تاریخ يکشنبه 14 آبان 1402
توسط اواچت|اوا چت|خانواده چت
![]() این پل که در نزدیکی دامبارتون در اسکاتلند قرار دارد، بیش از پنجاه گزارش از دویدن ناگهانی سگها و پریدنشان از روی پل داشته که باعث مرگ همگی آنها شده است. صدها سگ دیگر هم بدون دلیل از روی این پل پریدهاند اما از این اتفاق جان سالم به در بردهاند. به همین دلیل به این پل «پل خودکشی سگها» نیز میگویند. شاید تعجبآور نباشد که تعدادی از شایعات در مورد فعالیتهای ماوراء الطبیعه در این منطقه نسل به نسل و سینه به سینه منتشر میشود مقایسە و مزیت های لپ تاپ Lenovo Ideapad با برند های دیگرتعداد بازدید از این مطلب: 16
منتشر شده در تاریخ شنبه 13 آبان 1402
توسط اواچت|اوا چت|خانواده چت
![]()
در روزگاران قدیم دو همسایه بودند که مرتب با هم دعوا و درگیری داشتند. یک روز با هم قرار گذاشتند که هر کدام دارویی درست کند و به دیگری بدهد تا یکی بمیرد و دیگری که میماند حداقل در آسایش زندگی کند!
برای همین سکهای به هوا انداختند و شیر و خط کردند که کدام یکی اول سم را بخورد. قرعه به نام همسایه دوم افتاد. بنابراین همسایه اول به بازار رفت و از عطاری قویترین سمی که داشت را خرید و به همسایهاش داد تا بخورد. همسایه دوم سم را سرکشید و به خانهاش رفت. قبلا به خدمتکارانش گفته بود حوض را برایش از آب گرم پر کنند و یک ظرف دوغ پر نمک هم آماده بگذارند کنار حوض.
او همینکه به خانه رسید، ظرف بزرگ دوغ را سر کشید و وارد حوض شد. قدری دست و پا زد و شنا کرد و هر چه خورده بود را بازگرداند و بعد از آنکه معدهاش تخلیه و تمیز شد، به اتاق رفت و تخت خوابید. صبح روز بعد سالم بیدار شد و به سراغ همسایهاش رفت و گفت: من جان سالم به در بردم، حالا نوبت من است که سمی بسازم و طبق قرار تو آن را بخوری.
او به بازار رفت و نمد بزرگی خرید و به خانه برد. خدمتکارانش را هم صدا کرد و به آنها گفت که از حالا فقط کارتان این است که از صبح تا غروب این نمد را با چوب بکوبید!
همسایه اول هر روز میشنید که مرد همسایه که در تدارک تهیه سم است!!! از صبح تا شب مواد سم را میکوبد. با هر ضربه و هر صدا که میشنید نگرانی و ترسش بیشتر میشد و پیش خودش به سم مهلکی که داشتند برایش تهیه میکردند فکر میکرد!
کم کم نگرانی و ترس همهی وجودش را گرفت و آسایشی برایش نماند. شبها ترس، خواب از چشمانش ربوده بود و روزها با هر صدایی که از خانهی همسایه میشنید دلهرهاش بیشتر میشد و تشویش همه وجودش را میگرفت. هر چوبی که بر نمد کوبیده میشد برای او ضربهای بود که در نظرش سم را مهلکتر میکرد.
روز سوم خبر رسید که او مرده است. او پیش از اینکه سمی بخورد، از ترس مرده بود مقایسە و مزیت های لپ تاپ Lenovo Ideapad با برند های دیگرتعداد بازدید از این مطلب: 22
منتشر شده در تاریخ جمعه 12 آبان 1402
توسط اواچت|اوا چت|خانواده چت
![]() ﯾﻪ بار ﺗﻮ ﺟﺎﺩﻩ ﺷﻤﺎﻝ ﺩﺍﺷﺘﻢ ﻣﯿﺮﻓﺘﻢ ؛ ﯾﻪ ﺩﻓﻪ ﯾﻪ ﮔﺎﻭ ﭘﺮﯾﺪ ﻭﺳﻂ تعداد بازدید از این مطلب: 44
منتشر شده در تاریخ پنجشنبه 8 ارديبهشت 1401
توسط اواچت|اوا چت|خانواده چت
منتشر شده در تاریخ دوشنبه 5 ارديبهشت 1401
توسط اواچت|اوا چت|خانواده چت
![]()
هنگام سحر، خروسی بالای درخت شروع به خواندن کرد و روباهی که از آن حوالی می گذشت به او نزدیک شد. روباه گفت: تو که به این خوبی اذان می گویی، بیا پایین ب هم به جماعت نماز بخوانیم. شیر به غرش آمد و روباه پا به فرار گذاشت. خروس گفت مگر نمی خواستی نماز بخوانیم؟ پس کجا می روی؟ تعداد بازدید از این مطلب: 50
منتشر شده در تاریخ شنبه 3 ارديبهشت 1401
توسط اواچت|اوا چت|خانواده چت
منتشر شده در تاریخ دوشنبه 22 فروردين 1401
توسط اواچت|اوا چت|خانواده چت
|
درباره وبگاه
![]() منو کاربری
خبرنامه
براي اطلاع از آپيدت شدن وبلاگ در خبرنامه وبلاگ عضو شويد تا جديدترين مطالب به ايميل شما ارسال شود
لینک دوستان
آمار وب سایت
کل نظرات : 0
تعداد اعضا : 0
باردید دیروز : 10 بازدید هفته : 57 بازدید ماه : 34 بازدید سال : 1075 بازدید کلی : 1334 چت باکس
دیگر موارد
|